کد مطلب:150368 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:243

پایبندی به استخدام وسایل درست در راه اهداف متعالی
همه ی تلاشهای تربیتی برای این است كه استعدادهای آدمی در جهت كمال مطلق شكوفا


شود، و بدین منظور لازم است موانع تربیت آدمی رفع گردد و مقتضیات آن فراهم شود. تمام تلاشهای تربیتی، اموری اعدادی است و ایجاد، مطلقا از آن خدای قادر متعال است. [1] اعداد از ما است و ایجاد از او. بنابراین مهمترین اقدامات تربیتی، اعدادی درست، در جهت اهدافی درست است؛ و این امر زمانی تحقق می یابد كه هم اهدافی متعالی در تربیت آدمی مورد توجه باشد، و هم وسایل سیر به سوی آن اهداف متعالی باشد، زیرا میان هدف و وسیله سنخیتی تام برقرار است و به هیچ وجه نمی توان با وسایل نادرست و از راههای ناصحیح به اهداف درست و صحیح دست یافت. گفته اند كه چهل سال پیش از بعثت پیامبر اكرم (ص) در خانه ی كعبه سنگی یافتند كه بر آن حكمتهایی نگاشته شده بود، از جمله:

«من یزرع خیرا یحصد غبطه، و من یزرع شرا یحصد ندامه، تعملون السیئات و تجزون الحسنات؟ اجل كما لا تجتنی من الشوك العنب.» [2] .

هر كه نیكی بكارد، هر آینه خرمی بدرود، و هر كه بدی بكارد، هر آینه ندامت بدرود. اعمال زشت انجام می دهید و پاداش نیك می خواهید؟ آری، هرگز از درخت خار، انگور نچینید.

این سخن حكیمانه بیانگر حقیقتی اساسی است كه بسیاری از مردمان از آن غافلند. حقیقتا نمی توان با ابزارهای غیر الهی به مقاصد الهی رسید؛ نمی توان با روشهای باطل، به اهداف حق دست یافت؛ نمی توان با دروغ و فریب و نیرنگ و خیانت، به راستی و درستی و یكرنگی و سلامت نایل شد؛ نمی توان با خشونت و قساوت، به لطافت و انسانیت نزدیك گردید، نمی توان با خودكامگی و زورگویی، آزادگی و كمال طلبی ایجاد كرد؛ و نمی توان...

مدرسه ی حسینی، مدرسه ی فراهم كردن بهترین زمینه برای شكوفایی استعدادهای انسان در جهت كمال مطلق است؛ و مبارزه و سیاست و حكومت و دیگر امور، همه و همه ابزاری است برای رفع موانع و ایجاد مقتضیات در جهت اهداف متعالی تربیت آدمی، براساس به كار گرفتن وسایلی اخلاقی، انسانی و تربیتی. در این مدرسه برای سیر به سوی اهداف مقدس، به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی وسایل نا مقدس استخدام نمی شود. در این مدرسه نمی توان برای كسب قدرت به منظور تربیت، با دروغ و فریب و


نیرنگ و خیانت پیش رفت. در این مدرسه نمی توان برای ایجاد اصلاحات اجتماعی و سیاسی به ستم و بیدادگری متوسل شد. در این مدرسه نمی توان برای هدایتگری به سلطه گری و خودكامگی پناه برد. در این مدرسه نمی توان برای حفظ حكومت به قساوت و جنایت دست یازید. در این مدرسه نمی توان برای ترویج دینداری به خیانتكاری روی كرد. در این مدرسه نمی توان برای تحقق راستی به ناراستی چنگ زد.

حسین (ع) بزرگ آموزگار مدرسه ای است كه پایبندی به استخدام وسایل درست در راه اهداف متعالی بر تارك آن می درخشد، و كسی نمی تواند از این مدرسه بهره ببرد مگر آنكه سخت پایبند این اصل باشد.

حسین (ع) در نهضت شكوهمند خویش، این اصل را بتمامه جلوه بخشید و به پیروان خود پایبندی به این اصل را آموخت.

در مسیر كربلا در منزل بنی مقاتل به حسین (ع) خبر دادند كه عبیدالله بن حر جعفی [3] در اینجا اقامت گزیده و چادر زده است. امام (ع) حجاج بن مسروق [4] را نزد او فرستاد. حجاج به او گفت: «ای پسر حر، خداوند هدیه ای گرانبها و باارزش به تو ارزانی داشته است، اگر بپذیری.» پرسید: «آن چیست؟» حجاج گفت: «حسین بن علی (ع) به اینجا آمده است و تو را به یاری خود می خواند. اگر پیش او كارزار كنی، ماجور گردی، و اگر كشته شوی، به شهادت نایل گشته ای.» [5] عبیدالله بن حر پاسخ داد: «ای حجاج، به خدا سوگند من از كوفه بیرون نیامدم مگر اینكه حسین بدانجا آید و من آنجا نباشم و او را یاری نكنم، زیرا در كوفه شیعه و یاوری برای او نیست مگر آنكه همه به دنیا میل كرده اند و تنهااندكی از آنان را خدای نگاه داشته است. پس بازگرد و او را از این حال خبر ده.» [6] .

حجاج بن مسروق نزد امام (ع) بازگشت و ماجرا را برای امام (ع) نقل كرد. حسین (ع) با چند تن از یاران خود نزد عبیدالله بر حر رفت و او از امام (ع) استقبال كرد و خوشامد گفت. حضرت او را به یاری خویش دعوت كرد. حسین (ع) به او فرمود: «ای پسر حر، مردمان شهر تو (كوفه) به من نامه نوشتند كه بر یاری من هم رای و متفقند و پیش من به پا می خیزند و با دشمنانم پیكار می كنند؛ و از من خواستند بدانجا روم. اكنون آمدم و می بینم كه حقیقت امر چنان نیست.» [7] سپس او را به توبه از كردار گذشته اش خواند و بدو فرمود: «تو گناهانی زیاد مرتكب شده ای، آیا می خواهی توبه كنی و از آن


گناهان پاك شوی؟» عبیدالله بن حر پرسید: «چگونه توبه كنم ای فرزند رسول خدا؟» حضرت فرمود: «فرزند دختر پیامبرت را یاری ده و همراه او پیكار كن.» او گفت: «به خدا سوگند، من می دانم هر كه شما را پیروی كند به سعادت و خوشبختی ابدی نایل می شود، ولی من احتمال نمی دهم كه یاری من شما را سودی بخشد، زیرا در كوفه كسی را ندیدم كه مصمم به یاری و پشتیبانی تو باشد و من از مرگ، سخت می ترسم، ولی اسب معروف خود را كه تا به حال با آن دشمنی را تعقیب نكرده ام مگر اینكه به او رسیده ام و هیچ دشمنی مرا تعقیب نكرده است مگر اینكه از چنگ او گریخته ام؛ و شمشیرم را به تو تقدیم می كنم.» [8] حسین (ع) از او روی برگرداند و فرمود:

«اذا بخلت علینا بنفسك فلا حاجه لنا فی مالك (و ما كنت متخذ المضلین عضدا). [9] « [10] .

حال كه در راه ما از نثار جان خود دریغ می كنی و امتناع می ورزی، ما نیز به مال تو نیازی نداریم زیرا «من هرگز گمراه كنندگان را یار و مددكار نگرفتم».

حسین (ع) این گونه بر استخدام وسایل درست در راه اهداف متعالی پایبندی نشان داد و با استشهاد به آیه ی یاد شده مشی قرآنی خود را مشخص نمود: نباید برای رسیدن به اهداف پاك از ابزار ناپاك بهره برد و نباید برای مقاصد مشروع به وسایل نامشروع تمسك جست كه خدای سبحان فرموده است: (و ما كنت متخذ المضلین عضدا) (و من هرگز گمراه كنندگان را یار و مددكار نگرفتم).

گرچه در آیه ی فوق سخن از خداوند است و نفی یاری گرفتن از گمراهان، و می دانیم اصولا خداوند نیاز به معین و یاور و كمك كار ندارد تا چه رسد به اینكه از گمراهان باشد یا نباشد؛ اما این درسی است برای همه ی طالبان حق و حقیقت كه در رسیدن به اهداف متعالی، ابزار نادرست را به كار نگیرند. [11] .

در مدرسه ی حسینی پایبندی به كیفیت استخدام وسیله اصلی خدشه ناپذیر است و تربیت یافتگان این مدرسه به هیچ وجه برای پیشبرد امور خود به وسایل نادرست چنگ نمی زنند. حركت مسلم بن عقیل در خانه ی شریك بن اعور، زمانی كه می توانست براحتی عبیدالله بن زیاد را ترور كند و از چنین اقدامی سر باز زد و آن را خلاف منطق نبوی معرفی كرد و اعلام نمود كه انسان با ایمان، كسی را به فتك (ترور) نمی كشد، نمونه ای


زیبا و والا از پایبندی به این اصل است.

در آن روزهایی كه مسلم بن عقیل مخفیانه در كوفه به سر می برد و به سازماندهی شیعیان مشغول بود و عبیدالله بن زیاد تلاش می كرد تا او را بیابد و از بین ببرد و جاسوسانی را در پوشش تشیع و طرفداری از امام حسین (ع) درون ارتباطات شیعیان نفوذ داده بود، مسلم برای اینكه محل اختفایش مشخص نشود، از خانه ی مختار به خانه ی هانی بن عروه كه شریك بن اعور نیز در آنجا بود رفت. شریك مردی بزرگ و سرشناس بود و عبیدالله بن زیاد بدو حرمت بسیار می نهاد. و چون شنید شریك بیمار است به او پیغام داد كه شب هنگام به عیادت وی خواهد آمد. شریك به مسلم گفت: این مرد به عیادت من می آید، تو باید در نهانخانه بمانی. چون نزد من نشست بر وی بتازی و كارش را بسازی. وقت بیرون آمدن تو هنگامی باشد كه من آب بخواهم. مسلم پذیرفت. ابن زیاد به عیادت شریك آمد و با او به گفتگو پرداخت. شریك آب خواست و منتظر بود كه مسلم با شمشیر كشیده از نهانخانه بیرون آید و كار ابن زیاد را بسازد. اما او چنین نكرد. شریك ترسید كه فرصت از دست برود، بیتی خواند بدین معنی كه چرا انتظار می بری؟ چون این بیت را چند بار بر زبان راند، ابن زیاد نگران شد و ترسید كه مبادا پشت پرده خبری باشد. پرسید این چه سخنی است كه شریك بر زبان می آوری؟ هانی بن عروه گفت: او بیمار است و دچار هذیان شده و این شعر خوانی بر اثر همان بیماری و هذیان است. اما ابن زیاد احتیاط را از دست نداد و برخاست و از خانه بیرون رفت. پس از رفتن ابن زیاد، شریك از مسلم پرسید چرا او را نكشتی. مسلم پاسخ داد به خاطر حدیثی كه از پیامبر روایت شده است كه ایمان مانع فتك (ترور) است و انسان با ایمان كسی را به فتك (ترور) نمی كشد. [12] هانی گفت: به خدا سوگند اگر او را می كشتی فردی فاسق، فاجر، ستمكار و مكار را كشته بودی. [13] .

«به این ترتیب بزرگترین دشمن مسلم و حسین بن علی (ع) و هانی و شریك از چنان مهلكه ای كه به پای خود بدانجا آمده بود بیرون جست، تنها به خاطر اینكه مسلمانی پاكدین و پاك اعتقاد، كه جز به اجرای درست احكام دین به چیزی دیگر نمی اندیشید، نخواست به خاطر سلامت خود و پیروزی در ماموریتی كه به عهده داشت حكمی از احكام دین را نقض كند، هر چند با رعایت این حكم آینده ی او و كسی كه او را فرستاده است به خطر افتد.» [14] .


مدرسه ی حسینی، مدرسهی تربیت انسانهایی است پایبند به امور اخلاقی و متعهد به موازین دینی، و پاسدار حدود و مرزهای الیه كه بخوبی می دانند اخلاق و دین، و برپایی حدود و مرزهای الهی جز به وسیله ی پایبندی به استخدام وسایل درست در راه اهداف متعالی معنی نمی یابد.

این پایبندی در تمام مراحل حماسه ی حسینی بتمامه جلوه گر است و آنان كه به راه حسین (ع) می روند، نمی توانند جز این گونه باشند كه حسین (ع) در سخت ترین اوضاع و احوال در رویارویی با پست ترین مردمان نیز بر این اصل پا فشرده است، چنانكه حضرتش اجازه نداد عنصر پلیدی چون شمر بن ذی الجوشن را به صورت غافلگیرانه (فتك یا ترور) پیش از آغاز نبرد از جانب دشمن، با وجود آنكه در تیررس یاران امام (ع) بود، بكشند و از پای درآورند.

در صبح عاشورا پس از آنكه حسین (ع) سپاه خود را آراست و دشن نیز در آرایش كامل قرار گرفت، گروهی از سپاه عمر بن سعد از پشت به سوی خیمه گاه آمدند، اما خندق پشت خیمه ها و آتشی كه به فرمان امام (ع) در آنجا افروخته بودند مانع نزدیك شدن آنان از پشت سر شد. شمر بن ذی الجوشن از همانجا فریاد زد: «ای حسین! پیش از روز رستاخیز به آتش شتاب كرده ای!» حسین (ع) فرمود: «این كیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن است.» گفتند: «آری، خودش است.» حضرت خطاب به شمر فرمود: «تو به آتش دوزخ سزاوارتری.» مسلم بن عوسجه از امام (ع) اجازه خواست تا شمر را كه در تیررس قرار گرفته بود بزند و اظهار كرد: «مطمئنا تیر من خطا نخواهد رفت. این فاسق یكی از بزرگترین ستمگران است و اینك خداند كشتن او را ممكن ساخته است.» حسین (ع) فرمود: «لا ترمه، فانی اكره ان ابداهم.» (دست نگه دار و تیر مینداز كه من نمی خواهم آغاز گر جنگ باشم.) [15] .

در مدرسه ی حسینی پیروزی در پایبندی به اخلاق و اصول و ارزشهاست، هر چند كه به ظاهر شكست شمرده شود؛ و شكست در زیر پا گذاشتن اخلاق و اصول و ارزشهاست، هر چند كه به ظاهر پیروزی شمرده شود. این منطق علی (ع)، یعنی منطق اسلام قرآن و پیامبر است كه حسین (ع) احیاكننده این منطق برای همیشه است؛ و كلام امیرمؤمنان علی (ع) در این باره فرا راه همه ی پیروان این مدرسه است:


«ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب.» [16] .

كسی كه با توسل به گناه پیروز شود، پیروز نیست؛ و كسی كه با ستم غلبه كند، در واقع مغلوب است.


[1] صدرالدين محمد بن ابراهيم الشيرازي (صدر المتالهين)، الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه (الاسفار الاربعه)، مكتبه المصطفوي، قم، 1378 ق. ج 9، ص 162.

[2] سيره ابن هشام، ج 1، ص 213.

[3] عبيدالله بن حر بن عمرو جعفي كوفي از بزرگان و شجاعان كوفه و از طرفداران عثمان بن عفان بود. پس از كشته شدن عثمان نزد معاويه رفت و در پيكار صفين همراه سپاه قاسطين با اميرمؤمنان علي (ع) جنگيد. گفته اند كه او به خاطر مذهبي خاص نمي جنگيد، بلكه همت او راهزني و غارتگري بود و درباره ي اين اقدامات او سخنها رفته است. ر. ك: انساب الاشراف، ج 7، صص 30 -29؛ جمهره انساب العرب، ص 410؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 287؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 15، ص 307.

[4] حجاج بن مسروق بن جعف بن سعد جعفي از شيعيان و ياران اميرمؤمنان علي (ع) در كوفه بود و هنگامي كه حسين (ع) از مدينه به سوي مكه حركت كرد، حجاج بن مسروق براي ديدار آن حضرت عازم مكه شد. وي در وقتهاي نماز مؤذن حسين (ع) بود و در روز عاشورا به شهادت رسيد. ر. ك: ابصار العين في انصار الحسين، ص 89؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 234.

[5] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 130؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 226؛ مقتل المقرم، ص 224.

[6] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 130؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، صص 227 -226؛ و نيز ر. ك: انساب الاشراف، ج 3، ص 384، ج 7، صص 31 -30؛ الاخبار الطوال، صص 251 -250؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 407؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 51؛ نفس المهموم، ص 196؛ مقتل المقرم، ص 224.

[7] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 131؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 227؛ مقتل المقرم، ص 224.

[8] الاخبار الطوال، ص 251؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، صص 132 -131؛ امالي الصدوق، ص 132؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 227؛ مقتل المقرم، ص 225.

[9] قرآن، كهف/ 51.

[10] عبدعلي بن جمعه العروسي الحويزي، تفسير نور الثقلين، صححه و علق عليه و اشرف علي طبعه هاشم الرسولي المحلاتي، دار الكتب العلميه، قم، ج 3، ص 269؛ تفسير كنز الدقائق، ج 8، ص 95؛ و نيز ر. ك: الاخبار الطوال، ص 251؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 132؛ امالي الصدوق، ص 132؛ مقتل الخوارزمي، ج 1 ص 227.

[11] ر. ك: ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، با كمك جمعي از نويسندگان، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ج 12، صص 468 -467.

[12] پيامبر اكرم (ص) در حديثي مشهور كه از طرق متعدد نقل شده فرموده است:

«الايمان قيد لافتك، و لا يفتك مؤمن.»

همانا ايمان مانع فتك (ترور) است، و انسان باايمان كسي را به فتك (ترور) نمي كشد.

يا بدين عبارت:

«ان الايمان قيد الفتك، و لا يفتك مؤمن.»

ابوالحسن علي بن الجعد بن عبيد الجوهري، مسند ابن الجعد، روايه و جمع ابي القاسم عبدالله بن محمد البغوي، مراجعه و تعليق و فهرسه عامر احمد حيدر، الطبعه الثانيه، دارالكتب العلميه، بيروت، 1417 ق. ص 463؛ مصنف ابن ابي شيبه، ج 8، صص 717، 644؛ مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 167، ج 4، ص 92؛ الاخبار الطوال، ص 235؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 363؛ مقاتل الطالبيين، ص 102؛ مستدرك الحاكم، ج 4، ص 353؛ تجارب الامم، ج 2، ص 45؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 387؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 27؛ علاءالدين بن حسام الدين المتقي الهندي، كنز العمال في احاديث الاقوال و الافعال، مؤسسه الرساله، بيروت، 1409 ق. ج 1، صص 143، 93.

از حسن بن محبوب نيز روايت شده است كه ابوصباح كناني نزد امام صادق (ع) از شخصي نام برد كه به اميرمؤمنان علي (ع) ناسزا مي گفت و توهينها روامي داشت. پس، از آن حضرت اجازه خواست تا او را ترور كند، امام (ع) چنين اجازه اي نداد و مخالفت نمود و فرمود:

«قد نهي رسول الله عن الفتك، ان الاسلام قيد الفتك.»

بي گمان رسول خدا (ص) از فتك (ترور) نهي كرده است، زيرا اسلام از فتك (ترور) جلوگيري كرده است.

الكافي، ج 7، ص 375؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسي، تهذيب الاحكام، حققه و علق عليه السيد حسن الخرسان، دارالكتب الاسلاميه، طهران، 1390 ق. ج 10، ص 214؛ و نيز ر. ك: ابوالحسن محمد بن الحسين الموسوي (الشريف الرضي)، المجازات النبويه، شرح و تحقيق طه محمد الزيني، الطبعه الثانيه، دارالاضواء، بيروت، 1406 ق. صص 353 -352.

[13] ترجمه الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، صص 66 -65؛ الامامه و السياسه، ج 2، ص 5؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 337؛ تاريخ الطبري، ج 336، 5؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، صص 74 -71؛ مقاتل الطالبيين، صص 102 -101؛ تجارب الامم، ج 2، صص 45 -44؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، صص 202 -201؛ الكامل في التاريخ، ج 4، صص 27 -26؛ پس از پنجاه سال، صص 134 -133.

[14] پس از پنجاه سال، ص 134.

[15] انساب الاشراف، ج 3، ص 396؛ تاريخ الطبري، ج 5، صص 424 -423؛ الارشاد، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45، ص 5.

[16] نهج البلاغه، حكمت 327.